۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

خالی

مهم نیست که شما من را نمی بینید، مهم این است که من  شما را می بینم.

 

+ به روایتی دیگر

اینکه شما من را نمی بینید دالّ بر این نیست که من هم شما را نمی بینم.

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

روی بام بمان، نه از این ور بیافت نه از آن ور

یک هفته است(؟) که سری اول سریال قهوه تلخ روانه بازار شده است. سریالی است که یک سال است انتظار کشیده تا بیاید.  دو قسمت اولی را که دیده ام خوب بوده، هرچند ایرادهایی هم از نظر من به عنوان صرفا یک تماشاچی داشته است. من کاری به کیفیت سریال ندارم. چیز جالب برای من،رفتار مردم است. جنجالی که این روزها برای این سریال به پا شده من را به حیرت وا می دارد.[ نکته ی جالب این است که سریال که پخش نشد حرف و حدیث هایی داشت ، الان که پخش می شود هم حرف و حدیث ها دارد] .چرا جامعه ما این گونه شده است. چگونه؟ می نویسم.

اول از همه فکر می کنم قبول دارید که مهران مدیریو تیم همراه ش در چند سال اخیر آدم های محبوبی هستند ، چه در نظر من که بیست و پنج سال از عمرم گذشته چه مثلا در نظر پدرم که نزدیک به شصت سال از عمرش گذشته. این امری است انکار ناپذیر و اگر به غیرش معتقدید لابد نمی توانید حقایق را ببینید. این مرد که آدم بزرگی است نه به لحاظ جسمانی ، به هر دلیلی سعی کرده است فرهنگی را جا بیاندازد که یک محصول را که برای تولیدش زحمت زیادی کشیده شده است به جای اینکه از طرق غیر قانونی و غیر اخلاقی تهیه کنیم به صورتی رایج در خیلی ز نقاط دیگر دنیا و برای حمایت از کار هنری و هنرمندان، از راهی کاملا ً مشخص و قانونی تهیه کنیم. حال چقدر از این ماجرا آگاهانه و یا نزدیک به این فکر است(از دید مدیری) من نمی دانم، اما هر چه هست خوب است. این که چرا قیمت محصول تا این انداز کم است که کاملا روشن است. همه می توانند سریال را تهیه کنند و در بین تمام طبقات اجتماعی پخش می شود..سریال با تیراژ بالا به فروش می رسد وقیمت پایینش را جبران می کند. طبعاً تکه تکه کردن سریال هم برای جلوگیری از خرید سریال به صورت غیر قانونی است. یک نکته در اینجا وجود دارد که بد نیست اشاره ای به آن هم بکنم. این که مدیری تا این حد اصرار می کند سریال را بخرید حتی به هم دیگر قرض هم ندهید یک جور حرکت تجاری است که صرفا ً برای  اثر گذاری بیشتر بر مشتری است ( به گونه ای احساسی چون اینجا قانون زور و فرصتی برای این گونه تخلف ها ندارد) و به نوعی زیاده روی است که روی سخنش با آدم هایی مثل من نیست.

همه ی این ها را گفتم حالا نوبت به یک بخش دیگر ماجراست. امروز یک مطلبی را بمی خواندم که مربوط به نرم افزاری بود ، خواستم از روی سایتش دانلود کنم که از قضا فارسی هم بود دیدم پایین همان مطلب لینک دانلود سریال را گذاشته است.حالا این که سایت سریال را به این راحتی گذاشته ، اصولاً پی گرد قانونی اش چه می شود ، صاحب سایت کیست ، بماند. اما طبعا ً واضح است که با توجه به حجم سریال و سرعت اینترنت و اینکه چه کسانی و چه تعدادی اینترنت نامحدود با سعت بالا دارند ، هر کسی نمی تواند سریال را دانلود کند. در یک جای دیگر دیدم که شخصی نوشته بود باید از این سریال و مهران مدیری حمایت کنیم ، نقدی هم بر سریال نوشته بود و در آخر متذکر شده بود که  فعلا ً سری دوم مجموعه را دانلود نکرده که نقد کند!. کاریکاتورهای هفت(وحید نیک گئ) را هم درباره ی این سریال دیده ام. رفتم جای دیگری  سایت خبری تابناک سرکی بکشم ببینم دنیا دست کیت ، دیدم نوشته است که سریال با چه تیراژی فروش کرده است و فلان و بهمان و سرمایه فرهنگی فلان سازمان یا استان مگر چقدر است و این ها. یکی دیگر در وبلاگی نوشته است حالا اگر من این را کپی کنم مأمورین اف بی آی می ریزند و من را می گیرند؟

حقیقتش را بخواهید هیچ کدام از این هار نمی فهمم که هیچ کاملاً اعصابم را به هم می ریزند. چرا نمی توانیم یک شخصیت محبوب و برجسته را در موفقیت ببینیم؟، چرا ما ایرانی ها بلد نیستیم از آدم های با استعداد که دوست شان داریم  درست و حسابی و جوری که در شأنشان باشد حمایت کنیم؟،چرا همیشه جو گیر می شویم؟، چرا همیشه همه چیز را به سخره می گیریم؟، چرا همه را  به همه کس و همه چیز می چسبانیم؟  چرا نمی توانیم ببینم یکی از راه محبوبیتش ، از راه ذکاوتش به پول برسد؟ بیش از حد درآمد داشته برایشان؟؟ نوش جانشان آقا، مگر چیزی از من کم می شود؟ بگذار آنقدر پول در بیاورند تا در آن غرق شوند، من زندگی خودم را می کنم و حظ کارشان را می برم.

واقعا ً جالب نیست! همین چند دستگی ها، سال هاست که مانع جلو رفتن مان می شود ، همین خود شیرینی های نابجاست که نمی گذارد کسی به درستی نفس بکشد. عادت کرده ایم هیچ چیزی را نپذیریم. هیچ چیزی را، حتی خودمان را. با اسم های مستعار مسخره با عکس هایی از در و دیوار و پا برای خودتان در یک فضای مجازی  می چرخید با هویت بیر ارزش مجازی تان تمام واقعیت ها را بی زحمت در حالی که دستتان در دماغتان است زیر سوال می برید؟ کی گفته است همهی مطالب را باید به طنز یا به عبارتی مثلاً طنزتان بنویسید؟  اگر جرف به درد بخوری دارید ، نقدی دارید  جدی بنویسید نه در یک خط به ظاهر با مسما و عمیق که  واقعاً هم معلوم نیست چه هدفی را دنبال می کند. این همه به روز بودن با جمع بودن های الکی به درد نمی خورد شیرین شکرک های من. حتی به نظرم می خواهد کپی کنید ، خیلی حالتان بد می شود یکی پول در می آورد ، کپی کنید خودتان می دانید و وجدانتان و یا هرچیز دگیر ، چرا جار می زنید آی آدم ها من یک آدم حسود ِ متخلف  ِ زشتم؟ هنرتان را برای خودتان نگه دارید لازم نیست نشرش بدهید.

 

 

*این متن بدون ویرایش  نوشته شده است .من نه نویسنده ام و نه مقاله نویس، یک آدم عادی ام که معماری می داند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۹, دوشنبه

نیمه شب در تخت خواب

گربه ام. گربه ای شیطان، نشسته بر قلبی عاشق. پنگول خود بر قلب می کشم تا تیز شود. تیز نمی شود اما قلب را ریش ریش می کند.

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

زن|مرد

یک زمانی بود دختری به اسم آدونیس به همرا یکی دیگر که این روزها اسمش سان واکر است در یک بلاگی حاوی اسامی بهشت،شرق، گمشده در بلاگ اسکای می نوشتند دو تایی برای خودشان. آدونیس هر از گاهی به وبلاگ من سر می زد و من هم می خواندمش، دوست می داشتمش. او هم می خواندم و خیلی وقت ها دعوایم می کرد انگار....یک دفعه به دلایلی دیگر نوشتن را کنار گذاشت و وبلاگشان را منفجر کردند.. من دیگر از او خبری ندارم..آخرین کامنت منتسب به او هم اینجاست(+) ...حال اگر خودت اینجا را می خوانی یا از دوستانش کسی می خواند یا حتی اگر هیچکدام نمی خوانند ، این کار تقدیم به آدونیس. :)