۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

خداوندی به مثابه معماری

نگارنده در بحثی پیرامون معماری به ناگاه این گونه متصور شده است که جناب لوکوربوزیه در پیشگاه الهی سیگار برگ به لب با همان عینک گردالی ، کاغذ به دست و مصمم روبروی پروردگار نشسته است.. از گذشته حرفی نمی زند و صرفاً اتودهای انسان های آینده را که با تناسبات خاص خود به دست آورده ارائه می دهد و در پس ذهن خود به آن هایی فکر می کند که طرح هایشان را کمی! کپی کرده است....می داند ، می داند که خدا را هم راضی می کند و یک انقلاب بزرگ دیگر در یک بعد دیگر معماری به وجود می آورد.

۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه

ندارم آغا جان ندارم!!!!

ای بابا!!! زده اند حمله کرده اند به این جا و آنجا که پسوردهایمان را داشته باشند و جیک و پیکمان را بعدا خودشان برایمان تعریف کنند. این گونه پیش برود لابد تا چند روز دیگرمی خواهند اندازه ی سوراخ کونمان را هم داشته باشند و بپرند جلو بگوید "سوپرایز اینم می دونیم ما!"
- دَ َ َ َ س تُ بِکِش، تنبون ُ ول کن بینیم بـــــا

حالا که فیلتر می کنی! من خودفیلتری نمی کنم!

وقتی آدم سکس می خواهد و نمی تواند با کسی سکسی داشته باشد، حالا به هر دلیلی هر کجا که می نشیند هم صحبت سکس است یا ردی از آن است یا خودت هرچیزی را به آن حالت می بینی، می خواهد بپاشد.....از هم؛ آدم گاه متحیر می شود که چگونه از یک لذت طبیعی به چه وضعی محروم شده است و چقدر ساده و راحت می تواند در طی یکی دو ساعت برای هفته ای خوش باشد ولی چون نمی تواند و فکرش درگیر آن می شود و به در دیوار می زند ، ماه ها ناکوک است.

۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

عقلی که زخمش چرکیه

سرم چون بادکنکی پر شده از بازدم یک انسان سنگین است، به جای این که سبک بال به آسمان در پی آرزوها و خواسته هایش برود تا در اوج کمال از سیری بترکد، در گوشه ای افتاده از سنگینی. در آستانه ی ترکیدن، منتظر است.

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

عصای موسی از بین نمی رود، تنها از فرمی به فرم دیگر بدل می شود

برخی از رانندگان در شهر گمان می کنند ، چراغ راهنمای اتومبیلشان همان عصای موسی است که راه را در یک چشم بر هم زدن باز کند، آن هم هر مسیری را؛ تا چراغ راهنمایشان را می زنند می پیچیند، بدون بی هیچ نگاهی.