۱۳۸۷ شهریور ۹, شنبه

بالای سرت سقف،زیر پایت کف

سر دردم. رو به سقف دراز کشیدم.قبله ها گم شدن و دنبال یک قبله می گردم تا به اون سمت بمیرم.
روز جمعه بود که روی میله ی جلوی دوچرخه ی رالی پدرم نشسته بودم و در حالی که آقا داداش روی ترک نشسته بود در رکاب رکاب زدن پدر توی سایه روشن های یک خیابان پر درخت جلو می رفتیم. همون موقع بود که من پرسیدم، بابا شما بچه ام که بودین دکتر بودین؟»؛ پدرم خیلی خندید. آنقدر خندید که منم سرخ شدم و خندیدم و دیگه اصلا ً منتظر جواب نبودم.
زندگی چندین مقطع دارد. مثلا ٌ مقطع کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، کهنسالی. وقتی این مقطع مقطع ها کوچیک شد مکافات روی خندانش را نشان می دهد. انگار زمان دستش را زیر چانه اش گذاشته و بِروبِر نگاهت می کند تا کلافه ات کند.
تکرار. واژه ای که مفهومش را به طرز مرموزی با خود می کشد. وقتی مفهومش معلوم شد چه درد آور می شود. من از کی فهمیدم تکرار یعنی چه؟! برای چه فهمیدم؟ آیا واقعا ً چیز تکراری وجود دارد؟
صبر می کنم تا فرصت ها بگذرند،تمام شوند و با تمام وجود حسرت از دست رفتنشان را بخورم.فشار. مریضی ها را می شناسم و تلاش می کنم که به دامشان نیافتم ولی به دامم می کشند.
خط راه آهن تا وقتی یکی است خوب است.قطار، هلک و هلک یا تند تند در مسیری مشخص حرکت می کند. اما خطوط که به هم می خورند ، یکی که دوتا شد ، دوتا که سه تا؛ باید ایستاد فکر کردو اگر من باشم حتما ً راه غلط را می روم.
موفقیت. ما وقتی که گل می زدیم و گل نمی خوردیم خیلی موفق بودیم. وقتی یک صدم نمره ی بیشتری نسبت به معدل همکلاسی می گرفتیم شاگرد اول موفقی بودیم. وقتی یک دانشگاهی رفتیم که همه آرزویش را داشتند و در خواب می دیدند پنبه دانه ، ما موفق بودیم. حالا ما موفق ها زیاد شدیم. راه ها تنگ و زیاد است. ناموفق ها ، موفق شدند. هرچه احمق تر موفق تر. جا ماندیم.
سرگردانم، درست مثل گربه ای که وسط یک اتوبان رها شده و نهایتا ً بهترین راه برایش این است که زیر یک ماشین کم وزن برود و از ترس کشته شود تا زیر یک ماشین پر بار سنگین جوری له شود که انگار جزوی از آسفالت بوده.
من عاشق تنبلی ام. تنبلی یعنی آرامش. سرچشمه ی آرامش یک زندگی نسبتا مرفه. زنگدی مرفه پول می خواهد. برای پول درآوردن باید کار کرد. موفقیت در کار یعنی پول. موفق کسی است که زیاد زحمت می کشد. زحمت زیاد یعنی سلب آرامش.
صبح که از خواب پا شدم حالم خوب بود. برعکس خیلی از روزهای گذشته صبحانه خوردم.چای،پنیر،کره با نان کُپُک. کامپیوتر را روشن کردم ، متوجه شدم که با آن کاری ندارم. کسی در خانه نبود و همه برای کاری رفته بودند بیرون. من باید انتظار می کشیدم. تا هفته ی بعد، از هفته ها قبل از پارسال .هفته های بعد می شوند هفته های بعد. برق که رفت آسوده شدم. بیرون جایی نبود که بروم. کتاب. کتابی ، نه چند کتاب برداشتم و شروع کردم به ورق زدن. یکی را برداشتم و رو به سقف شروع کردم به خواندن. پشت سرم داغ شد و من هیچ از کتاب خوبی که در دستم بود نمی فهمیدم.باز رفتم سراغ کامپیوتر.برق رفت.سقف،سقف،سقف.
بعضی عقیده دارند که همیشه برا ییک نفر بلیت هست و هیچ یک نفری جایی به جا نمانده است. راست می گویند، اما چه قطاری. لوکس،درجه ی یک، فوق العاده.
خنده. وقتی در جمعی می نشینی که همه در حال خندیدن هستند ناخودآگاه می خواهی بخندی، خندین با جمعی که می خندند مزه ی دیگری دارد، دلچسب تر است. خنده خیلی راحت به گریه بدل می شود. در حالی که با تمام وجود می خندی و نیش ات تا بناگوش باز شده است، یک خبر، یک حادثه، یک نام ، یک شی می تواند همه ی خنده ات را به گریه بکشاند. اثر گریه دیرتر از خنده از ذهن می رود، اما با هردو سر حال می شود.
زمان. زمان همیشه می گذرد. مهم نیست که می گذرد، مهم این است که کجا با کی چطور برای چه و به چه قیمتی می گذرد.
سقف. تنها یک سقف.سقفی سفید با حاشیه های کار شده.3.20 متر.سقف. سقف همیشه می تواند یک کف باشد. سکه دو رو دارد. بستگی دارد از کدام طرف به آن نگاه کنی. مرز بین سف و کف کجاست؟
زیر و رو. دست هایم را عمود بر بدنم می گیریم. از هرکس که بپرسی کدام بخش از دست و پایت را می بینی می گوید « پشت دستم و روی پایم».
زمان به کندی ولی بی برگشت می گذرد. سرم درد می کند. رو به کف دراز کشیده ام. قبله ها گم شده اند. به دنبال قبله ای ... .

۱۳۸۷ شهریور ۵, سه‌شنبه

در ستایش عکس و عکاس


تماشای عکس یک سرگرمی بسیار مفرح برای من است. به گونه ای که پس از چندین و چند بار تماشای یک عکس خوب از دیدن مجددش خسته نمی شود. اما چه عکسی در نظر من خوب است؟ معمولا ً خوبی عکس در دیدگان من خیلی به موضوع عکس مرتبط نیست. شاید هم به صورت ضمیر ناخودآگاه و شرکا مطرح باشد که من نمی فهم ، در واقع این موضوع مثل این می ماند که من بخواهم کیفیت فضایی یک ساختمان را در پلان به کسی نشان دهم.بنابراین جدای از موضوع یک عکس خوب در کنج بزرگ مغز من همان کیفیت فضایی معماری است. همه چیز در یک عکس خوب آنقدر خوب است که به دنبالش نمی گدم از دیدنش لذت می برم.هنر عکاسی هنری بس خوب است که صحنه هایی را ثبت و ضبط می کند که می تواند بسیاری از خیال پردازی ها را در ذهن میسر سازد. عکاس خوب کدام است؟ بعضی ها ذاتاً عکاس های خوبی اند و بعضی ها مثل من ذاتاً عکس وعکاسی را دوست دارند؛ بعضی دیگر هم استعداد دارند عکاس خوبی باشند و می شوند با ممارست و فراگیری دانشش.حال ببینید این "یک پوریا"ی غلدر چه می کند با چشمان من ؛ مست و خرمان می شوم و خون درون رگ هایم می دوند به این سو و آن سو وسلول سلول وجودم نعره ها می زند از سر خوشی . زنده باد "یک پوریا"، زنده باد عکس هایش.

۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

Chris Isaak

Broken skies, heartaches that flowers won’t mend
Say goodbye knowing that this is the end
Tender dreams, shadows fall
Love too sweet, to recall
Dry your eyes, face the dawn
Life will go on
All day long thought that we still had a chance
Letting go, this is the end of romance
Broken hearts find your way
Make it through just this day
Face the world on your own
Life will go on, life will go on
There’ll be blue skies, every true love
Someday I’ll hold you again
They’ll be blue skies in a better world, darlin’
Broken skies, heartaches that flowers won’t mend
Say goodbye knowing that this is the end
Tender dreams, shadows fall
Love too sweet, to recall
Dry your eyes, face the dawn
Life will go on

۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

اینجا ایران است؛ لطفا ً با پای راست وارد شوید.

تاکسی ؟ تاکسی می خوای ؟ تاکسی؟ دربست؟
اصلا ً مهم نیست که جوانان غیور ما در حال باختن هستند به هر حال دارند در م قابل تیم اول دوره ی قبل که مدافع عنوان قهرمانی بازی می کنند، باریکلا که اینقدر قشنگ می بازید. البته ما که بازی ندیدیم ولی جا داره که بشینیم بحث کارشناسی المپیک به مدت ساعت ساعت ببینیم نکنه در آینده کارشناس ورزش شدیم.
خب، کار به کجا رسوندی عزیز؟ هیچی یک سری مقطع بود کشیدم و مصالح کف و نما هم نشون دادم اما جزئیات نکشیدم. همون مصالح خوبه دیگه، میام کار ازت می گیرم ساعتی هشتصد و بیست و پنج تومن بات حساب می کنم به تاریخ هفده ماه دیگه، موافقی؟ آره.
از موسسه مالی و اعتباری فلانی مزاحمتون می شم شما باید مبلغ هفتصد و پنجاه میلیون ریال بهره ی ماهیانه ی وامتون رو تا بعداز ظهر پرداخت کنید.
سیستان و بلوچستان را سیل برد.
به گزارش واحد مرکزی خبر تعداد ی از مردم افغانستان معتادند.
بنزین تمام شد، لطفاً مزاحم نشوید.
امروز زمین متری پنج هزار تومان ، فردا متری پنجاه هزار تومان.
افتخار ما مردهای صد و بیست ساله با دویست و پنجاه نوه و نتیجه و دوازده زن و چانه زنی بر سر سیزدهمی که باردار شود یا نه، خداوند طول عمر عطا کناد.
بدهی ، بدهی ، بدهی.
دِ، بازی تقلبی می فروشی؟!
یک عدد چلو کباب کوبیده +دو عدد سوپ جو +یک عدد ماهی قزل آلا + دو عدد دوغ کوچک = دوازده هزار تومان. خوش اومدی.
مستقیم؟ مستقیم! مستقیم؛ برو بابا.
جشن لیوان های پلاستیکی.
اینترنت پرسرعت Dail Up.
یا کتاب بخوانید یا گران می شود.
گاهاً پیش می آد یک عده ای نا بخرد به جای پیامک می فرمایند SMS.
شبکه ی یک + شبکه سه - شبکه دو = شبکه ی چهار ؛ مشتق شبکه ی تهران شبکه های شهرستان.
اجازه ی استعمال دخانیات به بخش خصوصی واگذار شد.
خانواده ی رجبی را ربودند.
وعده ی ما مهدیه ی بزرگ ده بالا.

۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

گفت و گو

[روی صندلی پارک، مشغول شکستن تخمه + نوشیدن باواریا لیمو،تماشای یکی دو بچه در پارک، بوی آب گندیده استخر پارک.]
او: من خیلی بچه ها رو دوست دارم، اما اصلا ٌ دلم نمی خواست الان بچه داشته باشم.
من: همش مسئولیته ...[ حرفم را قطع می کند]
او:خیلی سخته، بچه داری و ...[ حرفش را قطع می کنم]
من: تازه پدرآ که خیلی وقت آ چیزی از بچه داری نمی فهمن.
او[با خنده]: اگه قرار بود بفهمن که هیچ رشدی توی جامعه به وجود نمی اومد ...
من [با خنده]: آره، اینجوری همه بچه ها سر ِ راهی می شدن.

۱۳۸۷ مرداد ۱۴, دوشنبه

equal

گاهی فکر می کنم متصور شدن حقوق مساوی برای زنان و مردان شبیهِ افتخار نداشتن باجناغ در چین است.

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

تفریح دماغو

تدارک اقامت دائم برای یک عرب در چین یا نمایش یک فیلم چینی برای اعراب با زبان اصلی و زیرنویس عربی.