۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

برجسته ورجسته

چشم آدم برجسته گی ها را می خواند، روزی آدم به سنی می رسد که کتابش در خیابان راه می رود و می خواندش.

دوستی و راستی

گران قدری در مکالمه ای تلفنی بعد از اینکه ابراز دل تنگی اش کردم ،گفت:”خیلی خوب بود اگر جای دل تنگ و کون گشادت عوض می شد.”

یک دفعه هم unkown باشد

سوار آسانسور که می شوم، دکمه ی GF را بیشتراز همه می خواهم لمس کنم؛با این حال غالباً یا بالاتر از آن کار دارم یا پایین ترش.