۱۳۹۳ آبان ۷, چهارشنبه

اَهَمنِش

یک. همین عنوان بی معنی. از این مزخرف تر هم می شد عنوان گذاشت؟ باید به عنوان ها با دقت بیشتری فکر شود. خالی گذاشتن و به زور پرکردن دیگر کافی است.

دو. با خشونت بر ضد خشونت نمی شود کاری کرد. اگر قرار است جلوی خشونت گرفته شود با شعار “مرگ بر” کسیی_چیزی_یاد_نمی گیرد.

سه. درست است که بخش نظر یا همان کامنت را همه جا گذاشته اند ولی دلیل نمی شود همه جا و بی جا و باز به زور نظر بدهیم. گزینه لایک راه در روی خوبی است از آن به جا استفاده کنیم. البته یک زمانی بود از لایک برای ابراز نفرت هم استفاده می شد نمی دانم هنوز هم می شود یا نه. نکنید از این کارها.

چهار. تربیت تک تک یا جمعی افراد جامعه به عهده ی شما نیست. سعی کنید رفتار خودتان با معیارهایتان بخواند.

پنج. باور کنید خروج همه ی خوبان از کشور بدترین راهکار است و برعکس خروج تمام مفسدین از ایران بهترین. چرا که دیگر دستشان به جایی بند نخواهد شد، از آن ظرف آن خوبانی که خارج شدند چنان پس پس رفتند که.

شش. همه چیز را تگ نکنید تا برای خودتان مخاطب بیشتر جذب کنید و بعد با همان مخاطب جر و بحث. مخاطب زیاد زندگی شما را نمی سازد.

هفت. قبل از این که دیگران را مسخره کنید به کارها و حرف هایی که در طول روز یا هفته کرده اید و زده اید فکر کنید. یادتان می آید.

هشت. با نق زدن و همیشه غصه دار بودن و در سختی زندگی کردن قهرمان نمی شود. زیادی خوش بودن و بیخیال بودن هم از آن طرف بام پایین افتادن است. همین وسط ها باشید از مناظر اطراف لذت ببرید.

نه. همه ی مسائل دنیا به شما مربوط نیست.

ده. سوار هر موجی نشوید یا به گل می نشینید یا پایین نمایید تا موج بعدی. بدون این که بدانید.

یازده. دلیل اختراع و استفاده از ساعت را دائماً بررسی کنید.

دوازده. مهربان باشید حتی شده ظاهری. فحش ندهید، لااقل برای تعریف کردن از چیزی فحش ندهید.

سیزده. تعطیل است.

چهارده. نمی خواستم این طوری بنویسم انقدر یک دفعه پشت سر هم فوران اتفاقات است که نمی فهمم با کدام شروع کنم ذهنم کشش ندارد.

پانزده. زمانی که برای کارتان در نظر گرفته اید را کار کنید، کار.

شانزده. با من بیعت کنید.

هفده. پست خراب شد، بریم از اول.

۱۳۹۳ مهر ۲۶, شنبه

سقوط به ابتدا

دارم سقوط می کنم.
با یک تکان پیچیده، نه این اصلاً ساده نبود.
سقوط می کنم به اول ماجرا و
سرم دائم به جداره های خاطرات می خورد،
دلم دائم به دلی می گیرد،
له و لورده به آخر ماجرا خواهم رسید، جوری که قابل شناسایی نباشم.
این اصلاً و ابداً ساده نبود.
ساده نیست.