۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه

هشت ساعت و پنج دقیقه خانه تکانی یک خانه ی هشتاد و پنج متری یک خانم هشتاد و پنج ساله


هر سال همین موقع ها که می شود تیم دو نفره ی ما گردهم می آید که بتازیم به رزم با غبارهای انباشته شده ی یکسال در یک آپارتمان هشتاد و پنج متری. اینجا آپارتمان مادربزرگ است که در بین ما به آبی بی شهره شده اند. آبی بی چهار نوه دارند که یکی اشان که دختر است و عروس شده پس خودش خانه و زندگی دارد به چه گندگی، سه نوه ی پسر می مانند که یکی به کشوری از تبعه ی خارج رفته که او هم هیچ، می مانند دو نوه که یکی من باشم یکی پسردایی.

صبح من زنگ می زنم به پسر دایی که از شب قبل در خط مقدم کمین کرده است و او معمولا ً همه ساله با زنگ زدن من از خواب بیدار می شود چون شب قبلش تا نزدیک صبح بیدار می ماند بی برو برگرد. من مسئول خرید مهماتی از قبیل شیشه پاک کن،کف شوی، جرم گیر، دستکش و هر چیز لازم و یا غیر لازم می شوم. بعد از خرید هم جلدی می روم آنجا. سلام و احوال پرسی ، سوال که چرا نخوابیدی دیشب و تنهایی چه می کردی ؟ رقابت در کم خوابی که بعله من هم نخوابیده ام. نوبت می رسد به بررسی مهمات که معمولاً چیزی از قلم می افتد و ما آن را بی اهمیت می خوانیم.

برنامه ریزی یکی از رکن های مهم در خانه تکانی است و وقتی جلوه ی بیشتری پیدا می کند که فرصت کم باشد و نفرات تنبل. به هر حال ما همه ساله در این زمینه مقداری پیشرفت می کنیم. تصمیم بر آن می شود که ابتدا ی امر ظرف های مصرفی عید را خوب بشوریم و بعد پنجره ها و سرویس ها تمیز شوند. من می روم سراغ شیشه ی پنجره ها و غیر من می رود سراغ سرویس ها. شروع کار پنجره ها خوب است. اما شروع سرویسی خوب نیست و معمولا ً با سوزش ریه و قربانی شدن سلول های بینی همراه است.

روزنامه ها در پیشرفت کار تأثیر به سزایی دارند و اگر نباشند خاک پنجره ها بر سر ماست. پنجره های با یکی دوبار دست کشیدن تمیز نمی شوند که و ما هم بیشتر از سه بار طاقت نداریم با یک پنجره جدال کنیم. کا اینطور ترکیبی می شود که غیر من توری ها را باز و بسته می کند که هر کدام چهار پیچ دارند و من شیشه ها را پاک می کنم.

اما آبی بی چه می کنند. آبی بی حدود هشتاد و پنج سال دارند و از هشت سالی است که از یک خانه ی خشت و گلی به این آپارتمان منتقل شده اند و از این رویداد بسیار ناراضی هستند و معتقداند که ما فریبشان داده ایم. پس از صبح که ما شروع می کنیم تا دم ِ دم ِ رفتنمان نق می زنند و الفاظ زیبا نثار خان و خاندانمان می کنند. قضیه به این سادگی ها نیست که کسی تصور کند یعنی از این فحاشی از افراد نا موجود دهه ی بیست شروع می شود تا آنها که در دهه های اخیر هستند یا نیستند. تنها کاری که از دست ما بر می آید این است که تا می توانیم گوش کنیم در واقع گوش نکنیم و برویم کوچه علی چپ پنجره مان را بشوریم. گاهی هم نمی شود دیگر.

بعد زا اینکه کار پنجر ها تمام شد نوبت می رسد به شست و شوی آشپزخانه به اضافه گرد گیری اسباب و اثاث خانه که زیاد نیستند. اما به سادگی هم تمام نمی شوند. بر خلاف همیشه امسال من رفتم به آشپزخانه و غیر من رفت پی گردگیری. آشپزخانه پر از در کابینت بود که لکه های ننگ سال گذشته را بر خود کشیده بودند. یک هود فوق العاده جذاب که من در ابتدا فکر کردم شیشه ای دودی دارد و بعد متوجه شدم شیشه دودی است اما نه آن دودی که من فکر می کردم. به هر زحمت و سختی ای که هست تمام می شود و یم دست من به طور کامل از کار می افتد ، غیر من همچنن مشغول گرد گیری مبل های قدیمی ای است که لنگه اشان را هیچ کجا نخواهید دید و خوش به حالتان. آبی بی دیگر نای نق زدن ندارند چون از صبح سه بار حرف هایشان را مرور کرده اند.

خوشحالیم که کار اصلی امان آنجا تمام شده و بقیه کار را می گذاریم برای روزی دیگر. قرار می گذاریم که اسباب هفت سین را بخریم و ملحفه ها را ببریم خانه بشوریم و برگردانیم. سال که تحویل شد خودمان به عنوان مهمان می رویم آنجا و از تمیزی خانه به به و چه چه به راه می اندازیم.

۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

از سر تا پیاز

شیخ سیوک که دودمان او بر باد شد در جایی می فرماید :
" اختلاف پارسیان و اعراب از زمانی شروع شد که عرب ها هتل را فندق خواندند."

۱۳۸۷ اسفند ۱۵, پنجشنبه

یک نکته روشن

آیا می دانید که شما می توانید آدرس وبلاگ خود در بلاگ اسپات را به راحتی و بدون ساخت یک بلاگ جدید و یا اسباب کشی تغییر دهید؟
1.با اعتبارنان وارد بخش مدیریت شوید.
2. بروید به بخش تنظیمات.
3. بر روی نوار منشر کردن تقه بزنید.
4. آدرس دلخواه خود را به جای آدرس قبلی وارد کنید.
5. مودب باشید و کلمه ی تأیید را هم وارد کنید.
6. تنظیمات را ذخیره کنید.
7. بروید خوشحال باشید.

دوست مهم

مهم نیست دوست مرد باشد یا زن؛ مهم این است که حرف فهم باشد.