۱۳۸۷ تیر ۲۳, یکشنبه

alone @ home

شبی تنها در خانه خوابیده بودم. خوابم نمی برد و کلافه بودم. دیگه کار از این پهلو به اون پهلو شدن گذشته بود. چشمام سنگین شده بودند. ولی دائم بیدار می شدم. انگار منتظر بودم. باید حواسم جمع می کردم. زور خواب بیشتر بود وپلک های سنگین من روی چشم های قرمزم را می گرفت. احساس کردم صدایی شنیدم. کسی در خانه بود. رفتم تا پدرش را در بیاورم، دزد ناکس. دیدم که یک سوسک حمام است، رعشه ای بر تنم افتاد ، سریع برگشتم و خوابیدم.اوه چه خوابی.

هیچ نظری موجود نیست: