۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

کیم نویسنده بود؟

با خودم گفتم می نشینم و با تأمل مطلبی می نویسم درخور نوشتارها و افکاری که این روزها آزارم می دهند. مطلبی تنظیم می کنم سنجیده که تمام نظراتم را در خود بگنجاند.
سر فرصت می نشینم و می اندیشم در احوال آدم های تهی. آدم های تهی ای که محتاج یک جمله اند، محتاج اندکی فکرند. می نویسم درباره ی کسانی که نیازمند یک جمله مثل"یک پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است" هستند تا صرفا ً با فهم عمق جمله دائما آن را به کار برند، حتی اگر شده گذشته ای را به خاطر بیاورند تا از این جمله در گفتار استفاده کنند. که ذره ای درباره ی فیلمی که دیده اند نگویند ، نفهمند. فکر کردم می نویسم درباره ی آدم های تهی ای که منتظر بودند کسی بیاید بگوید "دهه ی شصت" تا بنشیند و بگویند دهه ی شصتی ها فلان شدند بهمان شدند، فلان هستند بهمان اند و خواهند ماند. گفتم می نویسم درباره ی تمامی نسل هایی که همه معتقند نسلشان سوخته و اساسا ً نفهمیدند معنی این حرف چیست و پنهان شدن زیر چتر این چنین تعبیر ها از گزند چه بارانی مصونشان می دارد.
با خود اندیشیدم که می نویسم در احوال آن سبک نظرانی که هنوز نفهمیده اند در این اوضاع چه چیزها که نصیبمان شد، چه پیامد های خوبی داشت حضورمان. می نویسم درباره ی آنها که هنوز می گویند این ها که برای ما فایده ای نداشت. برای آنها که هنوز همه چیز را به گردن روستایی ها می اندازند، می نویسم درباره ی آنها که هنوز هیجان زده اند.
به آنهایی فکر می کنم که انگار مجبورند در هر شرایطی اظهار نظر کنند. می آموزم سکوت را به آن که نمی داند چه بگوید. فکر کردم چه خوب است اشاره ای کنم به " با جمع بودن" نه "بر جمع بودن". می نویسم درباره ی صبر، خویشتن داری . می تازم بر خودنمایی، جا نمایی.
اما ننوشتم ، حوصله ام نشد. به جای این کار پناه بردم به لذت معماری و معمار بودن.

۲ نظر:

Mahsa گفت...

like messe facebook

Unknown گفت...

الهم عجل لویک والنصر

لطفا مطالب مذکور را در فیسبوک نیز آپلود نمایید.
آخر فعل حسنه ی نوشتن در فیس بوک هنوز باب نشده و ملت بیشتر شیر میکنند تا خود تولید مطلب.
ازین روست که ما,که خیلی مهم هم هستیم و همه هم این را می دانند,به شما امر می کنیم که مطالب خود را در بخش نوت در فیس بوک قرار دهید.

والسلام و باقیش.