۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

الايمان من الفساد

روزی شيخ سيوک بر منبر رفته بود در باب بدحجابی و مضرات آن بر زندگی زنان و مردان اراجيف مب گفت که به ناگاه زنی از آن حوالی گذر کرد بی چارقد و لچکی. حضار را سوال آمد که اين چه رفتار و کردار است ،آماده بودند حکم جهادشان دهد. شيخ در فکر رفت که آخر برادران به کدامين دلیل ! که این زن کچل است و مو ندارد. شيخ همان جا در برابر چشمان حيران همگان دماغ خود را گرفت و از پشت خود را به پايين منبر انداخت.

هیچ نظری موجود نیست: