۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

صبحانه ات شده لایک و شِر

ساعت ها بود که یک جا نشسته بود. آنقدر نشسته بود که باسن و صندلی اش طی گذارندن دورانی به گونه ای ارگانیک منطبق بر هم شده بودند و فقط با هم جفت می شدند. اگر عنکبوتی از آنن خوالی می گذشت حتماً بر او تاری می تنید یا کبوتری گر می توانست آن جا بیاید بر رویش لانه ای می ساخت. حتی ممکن بود فاخته ای  تخمش را زیر او بگذارد تا جوجه شود. با این و ضعیت با آن پشت خمیده اش با چشمانی خیس و گود افتاده در  میان پست ها می چرخید. پست ها را باز می کرد و  نمی خواند. نگاهش به لایک ها بود. +100. چه خوب! به دنبال نامی در میان اسم ها بود. شاید یک دوست تازه. پروفایل های خالی .پروفایل های خصوصی.انگار که سنگی در چاهی سیاه و عمیق انداخته باشد که نه ببیندش و نه صدایش را بشنود.در آخر لایکی می زند تا شاید این گونه در کنار آدم ها باشد. می رود  پست بعدی.

هیچ نظری موجود نیست: