۱۳۸۷ فروردین ۲۴, شنبه

CIGARETTE

این سیگار هم چیز عجیبی است ؛ عمری انسان را سرگردان می کند.
دوستی داشتم که تا آن وقتی همین دور و بر ها بود ، هر از گاهی به او سر می زدم . البته هیچ وقت بی دلیل پیش او نبودم . همین طوری که نشسته بودیم و من داشتم کاری می کردم ، او روی تختی که گوشۀ اتاقش بود نشسته بود . بستۀ سیگارش که سیگار " بهمن بلند " بود را برداشت و یک نخ سیگار از آن بیرون کشید. بعد از اینکه سیگارش را روشن کرد رو به من کرد و خیلی صادقانه از من پرسید : " سیاوش ! تو چرا سیگار نمی کشی ؟ ! " بعد خودش از طرف من جوابی به سوالش داد و بیشتر به سیگارش پرداخت . من در حالی که سیگار کشیدن او را نگاه می کردم و خنده ام گرفته بود نمی دانستم که او واقعا ً فهمید که چه پرسید یا نه ؟!

در کل دانشکدۀ ما فقط یک استاد بود که واقعا ً حال و هوای استادی داشت و همیشه می شد او را در دفترش و یا کلاسش پیدا کرد. اما در دفترش فضا بهتر بود و راحت تر و بهتر بدون هیچ مزاحمتی حرف می زد . او هم سیگار " بهمن " می کشید ولی کوتاهش را. جدا از اینکه آدم عجیبی بود ؛ وقتی جلئی کسی سیگار می کشید دودش دیگر بیرون نمی آمد و عملا ً به صورت تو نمی خورد که آزرده شوی . ما هرگز نفهمیدیم که او این کار را به احترام به شخص مقابل می کند یا اصولا ً عادت دارد که سیگار را بخورد.

یکی از معلم های دوران دبیرستان من هم بود که سیگاری ِ حرفه ای بود . او با من زیاد حرف می زد و در هر نیم ساعتی یک سیگار روشن می کرد و شاید فقط سه پُک به آن می زد و بقیه اش دود می شد و به هوا می رفت . او بیشتر وقتش را به حرف زدن می گذراند چون تنها بود ولی انگار بدون سیگارش نه او می توانست حرفش را بزند و نه تو می توانستی حرف هایش را گوش کنی . انگار که حرف ها با سیگار اعتبار بیشتری داشتند.

چندی از دانشجویان در دانشکده بودند که در دوره ای که هوا خوب بود مرتب در حیاط ورزش دانشکده والیبال بازی می کردند و بعد از کلی بازی و ورزش می گفتند " حالا برویم یک سیگاری بکشیم تا سلامتیمون به خطر نیفته با این ورزش "

و بالاخره بزرگانی گفته اند که :
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است : چای قبل سیگار ، سیگار بعد چایی .

هیچ نظری موجود نیست: