۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

یک » زندگی راه و چاه های زیادی دارد و البته بیشتر وقت من در چاه ها می گذرد.
دو » رفتم دانشگاه تا برای خودم گهی بشم، گهی که نشدم اما گه زیاد خوردم.
سه » پدر همیشه چیزی را کثیف می کند ، مادر همیشه چیزی را می شوید ، دختر همیشه کسی را شیر می دهد ، پسر همیشه رانی می خورد.
چهار » شخصی تنبان خود را در نیمۀ راه گرفته بود و نمی دانست بالا بکشد یا پایین که او را گفتند تنبان کس دیگری بدست بگیر و بالا نگه دار.
زنگ مدرسه » حالا که رسید به سبزه هر چی بگی می ارزه.

هیچ نظری موجود نیست: