۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

ترافیک سنگین تر است

صبح. از 7 تا 7:30 تفاوتی است بین 20 دقیقه تا یک ساعت. مفهوم نیست؟ خیابان ها شلوغ اند و اگر دیر بجنبی شلوغ تر هم می شوند. دنده ی دو زیاد است ،یک. نیم کلاچ کافی است. سه! امکان ندارد. ینی واقعا باید حسودی کرد به آدمی که در تاکسی سرش را به شیشه چسبانده و خوابیده؟ مهم نیست. زمانی است مرده برای فکر کردن ، مثل سربازی. مشکل چیست؟ معلوم نیست (معلوم است). فکری از سرم می گذرد؛ این نماد زندگی است. بزرگراه ها پهن اند به اندازه ی کافی، حداکثر سرعت خوب است، نشانه هایی از مقصد پیداست. تنها یک مشکل وجود دارد ، نمی توان حرکت کرد. نمی توان. چراغ ها دائم قرمزند، نه راهنمایی شان که ماشین ها. انگار همه با ترمز حرکت می کنند. تکان نمی خوری ولی فکر می کنی به جلو می روی. این است کار ما با ترمز گاز دادن. در پهنه به سوی پیشرفت ایستادن و حرص خوردن. فحش دادن به دیگرانی که در راهند.

هیچ نظری موجود نیست: